اولش کجا بودم؟

ساخت وبلاگ
من چه کار ناتمومی تو سال 95 دارم؟ چیه که نمیذاره حتی دست بزنم به اون همه کتاب و برگه و چیزایی که چندین ماهه کف اتاقم پهن شدن و جمع شدنی هم نیستن. چیه که نمیذاره بادبادک باز رو بعد 4 ماه بذارم تو کتابخونه؟ اصلا بادبادک باز اینجا رو زمین چی کار می‌کنه؟ +  اولش کجا بودم؟...
ما را در سایت اولش کجا بودم؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mlafcadiog بازدید : 143 تاريخ : يکشنبه 29 اسفند 1395 ساعت: 4:06

اولش کجا بودم؟...
ما را در سایت اولش کجا بودم؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mlafcadiog بازدید : 145 تاريخ : پنجشنبه 26 اسفند 1395 ساعت: 19:54

جدای از همه آن مغازه‌هایی که نشان‌شان کرده بودم با هم برویم و تمام آن هدیه‌هایی که با تعطیل شدن آن مغازه‌ها داغ خریدنشان برای تو بر دل من ماند. جدای همه‌ی آن هدایایی که برای تو بود و بی‌بهانه تقدیم خواهرها و خواهرزاده‌ها و دوستان دور و نزدیک شد. این بار خودت را برسان. بگذار برای ساعتی هم که شده با اولش کجا بودم؟...
ما را در سایت اولش کجا بودم؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mlafcadiog بازدید : 153 تاريخ : چهارشنبه 25 اسفند 1395 ساعت: 12:11

تو وقتی گرسنه‌ای غذا می‌خوای. اگه یکی بیاد بهت صدتا رانیتیدین هم بده که بیا بخور این زخم معده رو خوب می‌کنه و بذار معده‌ات اذیت نکنه! تو میگی مرتیکه من گشنه‌ام تو داری آلومینیوم ام جی میدی به من؟ قضیه تهش به اینجا میرسه که شاه لخته اما کسی هم نمی‌تونه حرف بزنه. ادامه مطلب اولش کجا بودم؟...
ما را در سایت اولش کجا بودم؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mlafcadiog بازدید : 146 تاريخ : جمعه 20 اسفند 1395 ساعت: 21:43

همیشه عاشق معلم‌هایی بودم که کل درس جلسه رو روی تخته می‌نوشتن و می‌شد با یه نگاه فهمید امروز قراره چی یاد بگیریم. معلمی کار سختیه. چندین و چند سلیقه‌ی مختلف تو یه فضای کوچیک دور هم جمع می‌شن. استعدادها مختلفه، توانایی‌ها متفاوته و حتی هر دانش‌آموز برای خودش شیوه‌های خاصی برای آموزش نیاز داره. خیلی سخته که بتونی برای تمام این افراد یه روش مناسب پیدا کنی که بیشترین بازده رو داشته باشه. امروز وقتی داشتن امتحان میان ترم رو جواب می‌دادن طرح درس رو کامل رو تخته نوشتم. بچه‌ها این روزها خیلی از دست یادگیری از طریق تدریس فراری‌اند. حق هم دارند. دیگه کم‌کم دوران این یادگیری‌های جبری باید به سر برسه. هر آدمی باید با روش مناسب خودش آموزش ببینه و نیاز به حضور فیزیکی تو یه محل برای آموزش دیدن باید فقط تو کتاب‌های تاریخ به یادگار بمونه.  اولش کجا بودم؟...
ما را در سایت اولش کجا بودم؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mlafcadiog بازدید : 149 تاريخ : جمعه 20 اسفند 1395 ساعت: 21:43

درس‌خوان بودم ولی رفرنس‌ها نایاب بود سال‌ها مشروطی رشته‌ی موهایت شدم   اولش کجا بودم؟...
ما را در سایت اولش کجا بودم؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mlafcadiog بازدید : 154 تاريخ : جمعه 20 اسفند 1395 ساعت: 21:43

آدما کم‌کم که بزرگ میشن دوباره مثه بچگی‌هاشون از تاریکی می‌ترسن. از شب می‌ترسن. از تنها موندن می‌ترسن. از ساعت دو به بعد و سکوت ترسناکش می‌ترسن. از اینکه صدای نفس هیچ‌کسی موقع خوابیدن به گوش‌شون نیاد می‌ترسن. بعد تا آخرین لحظه‌های بیداری دلشون می‌خواد یکی کنارشون باشه. چنگ می‌زنن به هر راه ارتباطی که یکی رو کنارشون نگه می‌داره. به آخرین آی‌دی‌های آنلاین تلگرام‌شون زل می‌زنن. می‌رن سراغ صفحه وبلاگ‌های به روزه شده بیان. هر چند دقیقه صفحه اینستاگرام و مدیریت بیان‌شون رو رفرش می‌کنن. فکر کنم آدما دقیقا به خاطر همون دلایل بچگی‌شون که می‌رفتن سراغ مامانا، آره به خاطر همون دلایل ازدواج می‌کنن. فقط چون دیگه روشون نمیشه برن پیش مامانشون بخوابن یه آدم تنهای ترسیده مثل خودشون رو پیدا می‌کنن. همین. اولش کجا بودم؟...
ما را در سایت اولش کجا بودم؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mlafcadiog بازدید : 145 تاريخ : جمعه 20 اسفند 1395 ساعت: 21:43

دو ماه پیش بود فکر کنم. آذرماه. سرما یک باره دیوانه‌وار وسط پاییز چند روزمان را زمستان کرد. مادر حواسش پی لباس ما و گرمای خانه و اینها رفت. یک روز صبح که به پشت‌بام رفته بود دید همه گل‌هایش سوخته‌اند. یادم هست قرار بود برای گلدان‌ها نایلون بخریم. دیر شد. چون مادر همیشه آخرین اولویت خانه است. ادامه مطلب اولش کجا بودم؟...
ما را در سایت اولش کجا بودم؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mlafcadiog بازدید : 157 تاريخ : پنجشنبه 12 اسفند 1395 ساعت: 23:52

ما به چهره او در همسران، در خانه سبز، در آن مانتوهای اِپُل‌دارِ پف کرده عادت کرده بودیم و می‌دانستیم او چه مادر مهربانی خواهد بود. چه همسر دوست داشتنی‌ای. خیلی سال گذشت تا یک روز شاید چندسال پیش در یک برنامه تلویزیونی مهرانه‌ی میانسال که گرد پیری هم کم‌کم بر چهره‌اش مشخص شده بود نشست و گفت دلش می‌خواهد مادر باشد. دلش برای مادر شدن تنگ است. ادامه مطلب اولش کجا بودم؟...
ما را در سایت اولش کجا بودم؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mlafcadiog بازدید : 160 تاريخ : پنجشنبه 12 اسفند 1395 ساعت: 23:52

سوال آخر برگه زیری اینه که چرا فقط انسان بین موجودات می‌تواند زمان تلف شده داشته باشد؟ به کسی که بنویسه چون فقط انسان می‌تواند بلاگر شود ترمش رو بیست می‌دم حتی! ادامه مطلب اولش کجا بودم؟...
ما را در سایت اولش کجا بودم؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mlafcadiog بازدید : 163 تاريخ : پنجشنبه 12 اسفند 1395 ساعت: 23:52

خدایا مگه قرار نبود تا من بزرگ میشم مزه شیرینی کیشمیشی‌ها رو عوض نکنی؟

اولش کجا بودم؟...
ما را در سایت اولش کجا بودم؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mlafcadiog بازدید : 141 تاريخ : پنجشنبه 12 اسفند 1395 ساعت: 23:52

دلبر بالانشین شده رفته منطقه یک. حالا من از اینجا چطوری باید برم دلبرو بردارم بیارم؟ + با تشکر از آرزو که کوچه‌شون رو برام پیدا کرد. اون تابلو رو هم خودم امروز اونجا نصب کردم. لطفا پارک نکنید. اَه! دلبر دست فرمونش خوب نیس زیاد. سختش میشه. ترافیک ایجاد نکنید تو کوچه‌ی دلبر ما خلاصه. آقا حرکت کن. پراید نقره‌ای به شماره شهربانی... حرکت کن آقا... اولش کجا بودم؟...
ما را در سایت اولش کجا بودم؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mlafcadiog بازدید : 162 تاريخ : پنجشنبه 12 اسفند 1395 ساعت: 23:52

معلم کلاس بودن یک مزیت داشته باشه اینه که شما می‌تونین کاملا در جامعه‌ی ایزوله شده‌ی کلاس منطق‌های جهان بیرون رو دستکاری و از نو پایه ریزی کنید. قرار شد اگر پرسپولیس برد بچه‌های پرسپولیسی که تعدادشون هم خیلی زیاد است دوشنبه شیرینی بیاورند برای کارگاه مکانیک. ادامه مطلب اولش کجا بودم؟...
ما را در سایت اولش کجا بودم؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mlafcadiog بازدید : 156 تاريخ : پنجشنبه 12 اسفند 1395 ساعت: 23:52

دلم می‌خواست من همان مرد چهارشانه رویاهایت بودم. همان که از جای دوری آمده است. در شهر شما کسی را نمی‌شناسد. دست‌های بزرگی دارد و هر روز با تبر و تیشه‌اش به جنگل می‌رود. شب‌ها پشت هامرش چندین درخت را بار می‌زند و یک دستش را از شیشه ماشین بیرون انداخته و به شهر باز می‌گردد. ادامه مطلب اولش کجا بودم؟...
ما را در سایت اولش کجا بودم؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mlafcadiog بازدید : 165 تاريخ : پنجشنبه 12 اسفند 1395 ساعت: 23:52

همیشه اینجوریه. یه آدم بی‌فامیل، بی‌ستاره عین من، از یه چیز با ارزش دختره، عین سند، پول، یه تیکه زمین یا هر چیز دیگه‌اش میگذره بهش میده، دختره هم ازش تشکر می‌کنه اشک می‌ریزه، بعد یارو بی‌فامیله سوار موتورش میشه میره. ادامه مطلب اولش کجا بودم؟...
ما را در سایت اولش کجا بودم؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mlafcadiog بازدید : 138 تاريخ : پنجشنبه 12 اسفند 1395 ساعت: 23:52

پاییز که رفتم تو این مدرسه یه دوست قدیمی بعد یه سال دوباره ازم سراغ گرفت. گفت یه کار تو صدا و سیما هست که می‌تونی دوباره شروع کنی. بهش گفتم میشه فکر کنم بهت زنگ بزنم و همون لحظه می‌دونستم جوابم منفیه. رویاهام دوباره از ناخودآگاهم اومده بودن بیرون و می‌گفتن دنبال‌مون کن. پیدامون کن. برای داشتن‌مون تلاش کن. می‌تونستم همون هفته اول مدرسه رو رها کنم. کتاب داستان مک کی و اصول فیملنامه سیدفیلد رو از قفسه خاک خورده سینمایی کتابخونه‌ام بکشم بیرون و دوباره شروع کنم. ادامه مطلب اولش کجا بودم؟...
ما را در سایت اولش کجا بودم؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mlafcadiog بازدید : 171 تاريخ : پنجشنبه 12 اسفند 1395 ساعت: 23:52

بمیرید بمیرید به پیش شه زیبا/ بر شاه چو مردید همه شاه و شهیرید  اولش کجا بودم؟...
ما را در سایت اولش کجا بودم؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mlafcadiog بازدید : 141 تاريخ : پنجشنبه 12 اسفند 1395 ساعت: 23:52